( 913)جمله گفتند: ای حکیم با خبر |
|
الحَذَر، دَع، لیس یُغنی عَن قَدَر |
( 914)در حَذَر شوریدن شور و شر است |
|
رو توکل کنتوکل بهتر است |
( 915)با قضا پنجه مزن ای تند و تیز |
|
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز |
( 916)مرده باید بود پیش حکم حق |
|
تا نیاید زخمت از ربّ الفلق |
( 917)گفتآری گر توکل رهبر است |
|
این سبب هم سنت پیغمبر است |
( 918)گفت پیغمبر به آواز بلند |
|
با توکلزانوی اشتر ببند |
( 919)رمز الکاسب حبیب الله شنو |
|
از توکلدر سبب کاهل مشو |
حکیم باخبر: منظور شیراست، ازآن جا که نخجیران جرأت ندارند که نظر شیر را مردود بشمارند، او چنین خطاب می کنند.
الحذر: ترس و خود دارى از وقوع در محل خطر و تهیه و استعمال وسایلى که براى دفع خطر ضرورت دارد. مصراع برگرفته است از حدیث: لَن ینَفَعُ حَذَرٌ مِن قَدَرٍ وَ لکن الدُّعاءَ یَنفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا َلم یَنزِل فَعَلَیکُم بِالدُّعاءِ عِبادَ اللَّهِ[1]
دَع: یعنی ستیزه مکن، رها کن.
لیس یُغنی عَن قَدَر: یعنی حذر کردن وخود داری، تو را از ضدَر محفوظ نمی دارد.
قدر: یعنی قضای الهی.
توکل: واگذاشتن کار بوکیل و اصطلاحا، واگذاشتن امور است به خداى تعالى و تسلیم نسبت به احکام الهى. مرده بودن: مجازا تسلیم و ترک تصرف.
ربّ الفلق :یعنی خداوند سپیدهْ صبح، از اوصاف پروردگار در قرآن.[2] بلحاظ آن که خداى تعالى ظلمت شب را بفروغ صبح باز مىشکافد.
با توکلزانوی اشتر ببند: فرموده پیامبراست:«اِعقِلها وَ تَوَکَّل»؛ زانوی شتر را ببند و توکل به خدا کن»[3]
رمز الکاسب حبیب الله: یعنی کوشنده و تلاشگر دوست خداست، عبارتی که بعضی آن را حدیث دانسته اند وبعضی از امثال شمرده اند.
از توکلدر سبب کاهل مشو: یعنی باید جهد و کوشش کرد کسى که کوشش نکرده متوسل بتوکل شود ابله است.
( 913) شکارها رو بشیر کرده گفتند اى حکیم دانا از تقدیر و سر نوشت نتوان گریخت وقتى تقدیر رسید نمىتوان از بلا حذر نمود.( 914) با قضا ستیزه مکن تا او نیز با تو نستیزد.( 915) باید در برابر احکام خداوندى تسلیم محض بود تا زحمتى متوجه تو نشود.( 916) شیر گفت صحیح است که توکل رهبر انسان است ولى توسل به اسباب هم سنت و رسم پیغمبر است.( 917) چنانچه پیغمبر علناً با صداى بلند فرمودند که زانوى شتر را با داشتن توکل بخدا ببند که فرار نکند و گم نشود.( 918) و همچنین فرمودهاند کاسب حبیب خدا است البته با فراهم آوردن اسباب نباید از توکل غافل بود.() تو باید با توکل کوشش و کسب کنى.()
مولانا در مناظرهْ شیر و نخجیران، شیر را نمونهْ مرد بیداردل و به کمال رسیدهای میداند که با وجود اعتقاد به قدرت حق و اراده و عمل پروردگار، خود را هم موظف به کوشش میبیند. نخجیران را هم نمونهْ مردمی میداند که به بهانهْ توکل، روی به سستی و تنبلی میآورند. مولانا توکل را منافی سعی و عمل نمیداند، زیرا ترک اسباب و تلاش و تنها به امید خدای متعال نشستن که ـ مثلاً ـ تشنه را سیراب کند، جهل محض است و در شرع جایز نیست.
نخجیران به شیر میگویند: ای حکیم با خبر! در حدیث آمده است: حذر کردن را واگذار، زیرا حذر کردن تو را از قدَر محفوظ نمیدارد. حذر کردن و کنار نشستن و ترس و بیم، باعث انگیختن شور و شر میشود، زیرا بنده به جای تکیه به خداوند، به عمل و احتیاط خود اعتماد میکند، درحالیکه در توکل انسان به کلی در اختیار اراده حق است و طبعاً با قضا و قدر الهی در نمیافتد. توکل کمال انسان است که در آن بنده پیش حکم حق، مرده است و پروردگار با او جز لطف نمیکند.
شیر میگوید: توکل، واگذاشتنِ کار به پروردگار است، اما نه چنان که بنده هیچ حرکتی نکند و نابرده رنج درپی گنج باشد. هم باید به خدا توکل کرد و هم باید عمل نمود و اسباب کار را فراهم ساخت. لذا پیامبر فرموده:« زانوی شتر را ببند و توکل به خدا کن» در حدیث دیگر نیز آمده است: کوشنده و تلاشگر دوست خداست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |